به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

اینجا از زخمی می‏نویسم که مثل خوره روح مرا در انزوا می‏خورد و میتراشد.

به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

اینجا از زخمی می‏نویسم که مثل خوره روح مرا در انزوا می‏خورد و میتراشد.

24.

هیچ وقت نتونستم حکمت اتفاق‌هایی که برام می افته رو درک کنم اما این روزها با خودم میگم شاید حکمت آشنایی کوتاه ما این بود که من از هر آرزویی خالی بشم و دیگه به هیچ کس و هیچ چیزی دل نبندم. 

23

بعد از این همه سال امروز که یه روز سرد و آفتابی بود دلم می‌خواست بودی و با هم می‌رفتیم قنادی فرانسه تو خیابون انقلاب، اما تو نیستی مثل همیشه. 

22

رنجی که می کشیم اینقدر عمیق و کشنده هست که هر دو سکوت کردیم. 

21

این شهریور هم داره تموم میشه مثل همون ده تای قبلی.

20

تلاش برای فراموشی بی فایده هست. چه بنویسم چه ننویسم.

19.

تو را بخشیدم اما به اندازه همه نیازهایی که در من به وجود آوردی و همه امیدهایی که بر باد دادی به من مدیونی.

18.


این روزهای سرد یادم آوُرد که نه من از تو شال گردنی به یادگار دارم و نه تو از من دستکشی گرم.

17.


سال‌هاست که توی هوای دو نفره پاییزی من و یادت قدم میزنیم.

۱۶.

 

برای تعیین فاصله دل‏ها از کدام معادله تعیین مجهولات استفاده می‏کنند؟

15.


همه از دلگیری غروب‌های جمعه شکایت می‌کنند و من از غروب‌های چهارشنبه!