به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

اینجا از زخمی می‏نویسم که مثل خوره روح مرا در انزوا می‏خورد و میتراشد.

به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

اینجا از زخمی می‏نویسم که مثل خوره روح مرا در انزوا می‏خورد و میتراشد.

18.


این روزهای سرد یادم آوُرد که نه من از تو شال گردنی به یادگار دارم و نه تو از من دستکشی گرم.

نظرات 2 + ارسال نظر
ری را شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:53 ب.ظ http://narenjestaan.persianblog.ir

یعنی آخرش ما نفهمیدیم باید از این هوا و از برف و بارون لذت ببریم یا ....
لا اله الی اله

وقتی دل آدم خوش نباشه گرمی و سردی هوا خیلی فرقی نمیکنه به هر حال نه از بهار لذت می بری نه از زمستون. به همین سادگی.

یار دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ http://yarkhater.blogfa.com

به این که راحت دروغ میگویی،عادت کردم!
ولی...دلم میسوزه
وقتی برای اثبات دروغت...
میگویی به جان توکه دوستت دارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد